سونات زمستان
سونات زمستان

سونات زمستان

نشر نگاه
قیمت: ۱,۸۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: دوروتی ادواردز

مترجم: آرمین دارابی‌نژاد

«روز زیبایی بود. خورشید می‌تابید و هوا گرم بود. هر که وقتش تنگ نبود، فرصت را غنیمت می‌شمرد؛ چیزی به زمستان نمانده بود. آرنولد نتل، متصدی جدید تلگراف، پیش از ورود به ادارۀ پست دقایقی بیرون از محل اقامتش درنگ کرد. گردنی باریک و بلند داشت و قدری لاغر و نحیف به نظر می‌رسید. بیماری او را واداشته بود تا برای گریز از زمستانِ شهر و کار به این‌جا بیاید. دیشب رسیده بود. شبِ رسیدنش سرد و بارانی بود و ملالت‌بار؛ اما حال، گویا به خوش‌آمدگویی او، روز اول اقامتش زیبا می‌نمود. درختان همه‌جا تقریباً عریان بودند، اما همچنان چند برگ زرّین از شاخه‌های سیاهشان آویخته بود. گویی دستی این خطوط سیاه و برگ‌های زرّین را بر بوم خاکستریِ بی‌جانِ آسمان نقش زده است. گرمای خورشید از خلال ابرهای نازک می‌تابید؛ اما خاک که چشم‌به‌راه زمستان بود، حال خشک و سخت می‌نمود و پاسخی به آفتاب نداشت.
آفتاب فقط کودکان و گربه‌های ده را فریب می‌داد. الکساندر کلارک کوچک، از اهالی خانۀ آقای نتل، لباسش را وسط خیابان از تن درآورد و وقتی خواهرش پاولین او را دید، چنان به باد سیلی‌اش گرفت که مثل همیشه زد زیر گریه. دوباره لباس تنش کرد. از بازویش گرفت و شروع کرد به تکان دادنش، چنان‌که هق‌هقِ پسرک بلند شد. بعد از آن دست از سرش برداشت تا برود و روی لبۀ پیاده‌رو بنشیند. کسی از آن‌جا می‌گذشت و برای آنکه گریه‌اش را بند بیاورد، به او نیم پنی پول داد، اما پسرک همسایه به محض اینکه از چشم بقیه دور ماندند، پول را دزدکی قاپید و الکساندر، همچنان گریان، جاده را تنها به سمت بالا در پیش گرفت.
خواهرش پاولین به ادارۀ پست رفت. قرار بود برای مادرش خرید کند؛ اما می‌خواست اول مستأجر جدیدشان را ببیند، زیرا او دیشب، دیروقت رسیده و صبح هم مادر به پاولین اجازه نداده بود صبحانه‌اش را ببرد. خانم کلارک خودش امروز صبحانه را حاضر کرده بود. پاولین داخل رفت و برگۀ تلگرافی خواست. آرنولد نتل به او برگه‌ای داد. مردی جوان و عجیب‌و‌غریب بود؛ خوش‌لباس‌تر از همۀ پسرانِ گروه کر. پاولین به او لبخند زد. بعد سرش را پایین انداخت و یکی از پاهایش را روی زمین کشید. دوباره سرش را بلند کرد؛ گویی نمی‌توانست جلوی خنده‌اش را بگیرد. نتل نیز آشکارا گمان برد که دخترک به او می‌خندد. صورتش سرخ شد. از قرار معلوم بسیار کم‌روست و گذشته از هرچیز، از دختران ترسی ناشناخته دارد.»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین