مؤلف: ماری ایندیای
مترجم: ژاله کهمنوییپور
«سرآشپز از ذکاوت شگفتآوری برخوردار بود.
چقدر دوست داشتم وقتی میدیدم از اینکه زن کوتهاندیشی به نظر بیاید لذت میبرد!
احساس میکردم این شناخت زیرکانۀ هر دو نفرمان از ظرافت فکری عمیقش، پیوندی بین ما شکل داده که برای من بسیار ارزشمند بود و برای او هم چندان ناخوشایند نبود، اما این موضوع منحصر به من نمیشد، زیرا کسان دیگری، همانهایی که از سالها قبل او را میشناختند، از ذکاوت و تیزهوشیاش خبر داشتند و حتی حدس میزدند که تا چه حد برایش مهم است این خصوصیات را از افراد ناشناس و فضول پنهان دارد، اما من جوانترین کارمند او بودم و قبلاً هم نمیشناختمش، یعنی زمانی که او هم هنوز قصد نداشت خود را پنهان کند، من جوانترینِ آنها بودم و کسی که از همه عمیقتر او را دوست میداشت.
تمجیدهایی که از آشپزیاش میکردیم به نظرش اغراقآمیز میآمد.
شکل بیان این تمجیدها را مسخره و تصنعی مییافت، یعنی مسئلۀ سبک و سیاق بود.
هیچکجا به تکلف، به سبک فاخر، اهمیت نمیداد و آن را مراعات نمیکرد.
شور و هیجان را درک میکرد، چراکه خود عامل تولیدش بود، درست است، و از نمایان شدن آن در چهرۀ مهمانانش شاد میشد، چون بههرحال از سالها پیش، روز از پس روز و تقریباً بیآسودنی در این راه میکوشید.
ولی کلمات برای توصیف همۀ اینها به نظرش مبتذل میآمد.
فقط کافی بود بگویند: خیلی خوشمزه است، زیاده بر این طلب نمیکرد، به هیچ وجه.»