مؤلف: جویس کارول اوتس
مترجم: آرتوش بوداقیان
بخشی از متن کتاب:
«گفته میشد ویولت رو ثمره یک حاملگی عارضی و اتفاقی بود، حاملگیای دیرهنگام. ولی در اذهان مؤمنان هیچ چیزی نمیتواند واقعاً اتفاقی و تصادفی باشد، همه ابنای بشر سرنوشت ویژه خودشان را دارند و روح و نفس همگان نزد پروردگار عزیز و گرانبهاست. خانواده سرنوشت ویژه خودش را دارد، خانوادهای که در آن متولد شدهاید و به آن تعلق دارید، تعلقی که هیچ گریز و انکاری از آن مقدور و میسر نیست.
مادرت بهشدت از متولدشدن تو ذوقزده شده بود. دختر کوچولوی خوشگلی به دنیا آمده بود تا جای بقیه را بگیرد. بقیهای که رشد میکردند، بزرگ میشدند و داشتند از او فاصله میگرفتند و دور میشدند بهویژه پسرها که دیگر به زحمت جرأت میکرد لمسشان کند. گرمی پوست تنشان، نگاههای تند و صورتهای خشن و پوشیده از کرکشان که دیگر برایش عادی شده و تعجبش را برنمیانگیخت. اجازه نداشت همینطور سرزده و بدون درزدن وارد اتاقشان شود: اوه ببخشید نمیدانستم تنها نیستی! پسرهای بزرگتر دستش را پس میزدند حتی اگر بهصورت اتفاقی به بدنشان میخورد…»