دور از او و دو داستان دیگر
دور از او و دو داستان دیگر

دور از او و دو داستان دیگر

نشر نگاه
قیمت: ۱,۳۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: آلیس مونرو

مترجم: آسیه و پروانه عزیزی

بخشی از متن کتاب:
«فیونا در خانۀ پدر و مادرش زندگی می‏کرد، در شهری که او و گرانت به دانشگاه رفتند. خانۀ بزرگی بود، با پنجره‏‌های بیرون‌زده که به نظر گرانت هم مجلل بودند و هم نامرتب، قالیچه‏‌های کج‌وکوله روی زمین‏ها و دایره‏‌های جامانده از ته ‏فنجان‏‌ها روی لاک الکل میز. مادرش ایسلندی بود؛ زنی قدرتمند با تک‌وتوک موی سفید و عقاید سیاسی متغیر و چپ‏گرایانه. پدرش یک متخصص قلب معروف بود، در محیط بیمارستان درخور ستایش، اما در خانه با کمال میل فرمانبردار. او در خانه به نطق‏های تند و طولانی و عجیب گوش می‌داد، همراه با لبخندی که حواس ‏را پرت می‌کرد. همه‌جور آدم، پولدار یا با ظاهری مندرس، از این نطق‌‏ها ایراد می‏کردند، مدام در ‏رفت‌وآمد بودند و بحث و تبادل نظر می‏کردند، بعضی‏ از آنها لهجۀ خارجی داشتند. فیونا ماشین کوچک خودش را داشت و تعداد زیادی ژاکت کشمیری. او عضو هیچ‌کدام از انجمن‌های دانشجویی نبود و شاید دلیل آن، همین فعالیت سیاسی در خانه‏‌شان بود.
به این چیزها علاقه‌ای نداشت. انجمن‏های دانشجویی برایش مایۀ خنده بودند، همین‏طور فعالیت‏های سیاسی. ولی دوست داشت «چهار ژنرال شورشی» و بعضی وقت‏ها هم «اینترنشنال» را در گرامافون بگذارد؛ با صدای خیلی بلند. وقتی مهمان داشتند، این کارش آنها را عصبانی می‏کرد. یک خارجیِ موفرفری و پریشان‌حال، به قول خودش یک ویزیگوت، و همین‏طور دو سه انترنِ جوان خیلی محترم و بی‏قرار به او ابراز عشق می‏کردند. او همه‏شان را دست می‏انداخت، گرانت را هم همین‌طور. بعضی از تکیه‏کلام‏های دهاتی گرانت را برای مسخره‌کردن تکرار می‏کرد. آن روز سرد و آفتابی که فیونا روی نیمکتی در بندر استانلی به او پیشنهاد ازدواج داد، گرانت فکر کرد شاید شوخی می‏کند. شن صورت‌شان را می‏سوزاند و امواج، ماسه‌ها را به پاهایشان می‏کوبیدند.
فیونا با فریاد گفت «فکر می‏کنی جالب می‏شود؟ فکر می‏کنی جالب می‏شود با هم ازدواج کنیم؟»
او پیشنهادش را قبول کرد، فریاد زد بله. دلش نمی‏خواست هرگز از او دور باشد. فیونا بارقۀ زندگی داشت.»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین