مؤلف: شوساکو اندو
مترجم: مهرداد علی بابایی
بخشی از متن کتاب:
«روز بعد زنم مطب دکتر را پیدا کرد. میگفت نزدیکیهای حمام تابلوِ یک پزشک داخلی را دیده که بیمه هم قبول میکرده است. سال قبل وقتی همراه سایر کارکنان شرکتمان که گروهی آزمایش پزشکی میدادیم، حفرهٔ هوای کوچکی به اندازه یک دانه عدس بالای ریهٔ سمت چپم پیدا شد. خوشبختانه پردهٔ اطراف ششها نچسبیده بود و نیازی به جراحی نبود. پیش از آن که به اینجا بیایم، حدود شش ماه نزد پزشکی در «کیودو» تحت درمان ریوی بودم. حالا هم که به این منطقه اسبابکشی کرده بودیم، لازم بود هر چه سریعتر پزشکی را جانشین آن دکتر قبلی کنم. طبق نشانیای که همسرم داده بود به راه افتادم تا مطب این دکتری را که نامش «سوگورو» بود پیدا کنم. نور آفتاب عصر تابستانی از شیشههای پنجرهٔ حمام عمومی بازمیتابید. صدای ریختن آب و زمینگذاشتن سطلهای چوبی از دور شنیده میشد؛ لابد خانوادهٔ کشاورزان آن دور و اطراف برای حمامگرفتن آمده بودند. در آن لحظه از شنیدن آن صداها احساس خوشبختی وافری به من دست داد.
درمانگاه را خیلی زود پیدا کردم. پشت حمام بود، آن سوی مزرعهای از گوجه فرنگیهای سرخ و رسیده. البته شباهتی به درمانگاه نداشت. از آن آلونکهای ساروجی بود که با وامهای دولتی ساخته میشد. حصار درست و حسابی هم نداشت. چندتایی درختچهٔ آفتابسوختهٔ قهوهایرنگ، حدودش را از مزرعهٔ گوجهفرنگی مشخص میکرد. با اینکه هنوز زمان زیادی تا غروب آفتاب باقی مانده بود، کرکرۀ چوبی پنجرهها را تا به آخر بسته بودند. لنگهچکمهٔ بچگانهٔ قرمز رنگ کثیفی در باغچه افتاده بود. لانهٔ رقتبار سگی هم کنار در بود، ولی از خود سگ خبری نبود. کلید زنگ را چند بار فشردم. جوابی نیامد. تا آمدم باغچه را دور بزنم، کرکرهٔ چوبی یکی از پنجرهها تکانی خورد و چهرهٔ مردی با روپوش سفید پزشکی نمایان شد...»