مؤلف: ماری کرلی
مترجم: حسن شهباز
«این میلیونها ستارگان سرد و آرام که اکنون برابرم در دامان آسمان نیلگون مانند خردههای الماس میدرخشند چرا به وجود آمدهاند؟ این پرسشی است که قرنهای متمادی بشر از خود کرده و هنوز به پاسخش نائل نیامده است.
هنوز کسی افکار خود را برای درک وجود دستگاه آفرینش خسته نکرده و به ثبوت نرسانده است که پروردگاری در ماورای ابرها، آنجا که ادراک بشرى قادر به فهمش نیست، وجود دارد. و من از این شکست بسیار خشنودم؛ چه اگر میدانستم که خدایی قادر و لایزال بر یک دستگاه معظم عدالتگستری، در جایی فراز این کرۀ خاکی وجود دارد و عدالت میکند آن وقت من سخت بیمناک بودم و از همهچیز میترسیدم، از روزهای درخشان و شبهای تار، از آسمان نیلگون و ستارگان درخشنده، از آبهای غلتان و سایههای لرزان اشجار و سرانجام از آن چهرههای بیحرکتی که چند لحظه قبل مرا از درون آب مینگریستند میترسیدم و میگریختم.
اما چرا اینچنین ناتوان و سست ارادهام؟ چرا بایستی از خالق مخلوقات هراسی داشت؟ فرضاً که وجود داشته باشد. زیرا او آفرینندۀ همۀ وجود ما و اعمال عموم آفریدگان بهحکم اوست، خوبیها و بدیها را او به وجود آورده و اوست که ما را به انجام هر گناه یا ثوابی برانگیخته است.
ای خداوند بزرگ! من اعتراف میکنم که بندهای گناهکار هستم، اما بیش از دیگران رنج دیدهام و محنت کشیدهام. من در همین جهان کفارۀ اعمال ننگین خود را دادهام. آیا اینهمه آلام و مصائبی که من متحمل شدهام برای مجازات من کافی نیست؟ اگر هزاران دانشمند روانشناس مرا تحت معاینه قرار دهند همه همعقیده خواهند گفت که گناهان من فقط بهحکم طبیعت من و ساختمان مغزی من بوده، همانهایی که از منبع آفرینش به من اعطا شده است.»