دختر گمشده
دختر گمشده

دختر گمشده

نشر نگاه
قیمت: ۳,۴۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: جنی کوینتانا

مترجم: سپیده فخارزاده

بخشی از متن کتاب:
«اولش فکر می‌کردم باز می‌گردی. تنها کاری که باید می‌‌‌کردم این بود که منتظرت می‌‌‌ماندم، مثل پرنده‌هایی که دیگر آواز نمی‌خواندند، انگار آن‌ها هم مثل من بازگشت تو را انتظار می‌کشیدند. کت تو را می‌پوشیدم و دست‌هایم را فرو می‌کردم توی جیب‌هایش و با بلیت اتوبوس و آت آشغال‌ها و آب‌نبات‌های خشک شده‌ی ته آن بازی می‌کردم.گاهی وقت‌ها فکر می‌کردم می‌‌بینمت که جلویم لابه‌لای درخت‌ها می‌دوی، اما تو نبودی، اشعه‌ی طلاییِ خورشید بود که از میان شاخ و برگ‌ درختان می‌‌تابید، شاید هم باد، که انگشتان نرمش را روی برگ‌ها می‌‌کشید. بعضی وقت‌ها، صدای خنده‌هایت را می‌‌‌شنیدم، اما نه، صدای برخورد آب با تخته‌سنگ‌های کف رودخانه بود و یا شاید پرنده‌ای که به ناگهان هوای خواندن کرده باشد. انگار هرگز وجود نداشتی یا این‌که نسیم، ذرات تو را با خود برده بود.
یکی از فرضیه‌‌هایم برای نبودنت این بود که: تو خودبه‌خود به خاکستر تبدیل شده‌ بودی. به هزاران هزار ذره که هیچ اثری هم از آن بر ‌جای نمانده. یا این‌که تو را به آسمان برده بودند، یا جایی دیگر، جایی مثل بهشت؛ نمی‌‌دانم؛ همان چیزهایی که توی کلیسا می‌گویند. اما وقتی با دقت به آسمان تیره و پهناور شب نگاه می‌کردم، نمی‌‌‌‌توانستم تصور کنم که آن‌جا رها شده‌ای، پس برای خودم دلایل قانع‌کننده‌تری می‌تراشیدم: شاید برای رقاصه شدن به روسیه فرار کرده بودی. شاید توی صومعه‌ای پنهان شده باشی. شاید هم یک دانشمند شدی و به قطب جنوب رفتی.
من با سماجت روی نظریاتم پافشاری می‌کردم، چون نمی‌خواستم حرف‌‌های مردم را بپذیرم. می‌گفتند هنگام بازگشتن‌ات از مدرسه دزدیده بودنت، به تو تجاوز کرده و رهایت کرده بودند تا بمیری. می‌گفتند سر از بدنت جدا کرده و دیگر اعضای بدنت را بریده و هر تکه از تنت را جایی بیرون شهر انداخته بودند. هر روز برایم کابوسی تازه بود. اما عرق‌ریزان و وحشت‌زده، در حالی‌که اسمت را فریاد می‌زدم از خواب می‌‌‌پریدم. می‌خواستم به همه بگویم بس کنند و از این حرف‌ها دست بردارند. تو بازمی‌گشتی. نمی‌توانستی مرا برای همیشه تنها بگذاری.
همه‌ی محله پر شده بود از شایعه‌های مختلف...»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین