ارباب دشت گوهران
ارباب دشت گوهران

ارباب دشت گوهران

نشر نگاه
قیمت: ۴,۷۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: علی خدامی

«دو روز گذشت. روز سوم همۀ کدخداهای دشت گوهران شتابان و نفس‌زنان به طرف دهستان (حیدر آباد) حرکت کردند. میرزا کرامت تنها کدخدای باسواد دشت جلو بود و سی و چهار کدخدا پشت سرش. آخر زمستان بود. گندمزاران باران خورده و خوشه بسته، با نسیم خوش بهاری در حال نوسان بودند. دشت گوهران مانند یک فرش بزرگ مخمل سبز رنگ، زیر تابش آفتاب بهاری می‌درخشید. کدخداها وارد خانه باغ بزرگ آقا سالار شدند. یارقلی نوکر وفادار و محرم راز آقا سالار به آنها خوشامد گفت.کدخداها بی‌اعتنا به یارقلی وارد عمارت باشکوه آقا سالار شدند. آقا سالار توی تالار عمارت در حال قدم زدن بود. بیست کدخدا جلو رفتند. تعظیم کردند و دست آقا سالار را بوسیدند، ولی پانزده کدخدا فقط سلام کردند.آقا سالار به روی خودش نیاورد و با اشارۀ دست، کدخداها را دعوت به نشستن کرد.کدخداها در دو ردیف روی فرش‌های خوش نقش و نگار و گران قیمت تالار نشستند و تشکر کردند: آقا سالار همیشه زنده و پاینده باشی. آقا سالار روی مبل مخصوص خودش نشست و با نگاهی خشم آلود به کدخداها نگاه کرد. کدخداها سرهای شان را پایین انداختند. نوکران آقا سالار با سینی‌های چای و کلوچه وشربت و شیرینی و میوه وارد تالار شدند. آقا سالار تعارف کرد. کدخداها دست به کار شدند. چای و کلوچه و شربت و میوه خوردند و تشکر کردند. آقا سالار بی‌حوصله شد و علت سرزده آمدن کدخداها را پرسید:
_ آقایان چرا سر زده اومدین؟ اتفاقی افتاده؟
کدخداها به میرزا کرامت، کدخدای کدخدایان دشت نگاه کردند. میرزا کرامت کلاهش را از سر برداشت. عرق پیشانی اش را با پشت دست پاک کرد.نگاهی به ساعت زنجیری اش انداخت. لبخند شیرینی زد و محتاطانه شروع کرد به حرف‌زدن:
_ آقا سالار شنیدیم عاشق شدی، اونم عاشق یه دختر چوپون‌زاده، راسته یا شایعه‌س؟
آقا سالار خیلی جدی گفت : راسته. شایعه نیس. من عاشق دختر خداداد شدم.
کدخداها به همدیگر نگاه کردند و سرهایشان را پایین گرفتند. یارقلی و زاهد و کیومرث از تالار خارج شدند فضای تالار کمی سرد و بحرانی شد. کاید علیمراد شجاع ترین و قوی ترین کدخدای دشت گوهران نتوانست تاب بیاورد و حرف دلش را زد:
_ آقا سالار شما کجا، دختر خداداد گاو دزد کجا، خودتو خنده زار مردم نکن.
پشت سر کاید علیمراد باقی کدخداها شروع کردند به حرف‌زدن و نصیحت کردن آقا سالار، البته دوستانه، مشفقانه، دلسوزانه، محتاطانه و همصدا:
_ آقا سالار از شما گذشته، عاشقی مال آدمای جاهله....»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین