مؤلف: جک اندن
مترجم: محمد نوذر
بخشی از متن کتاب:
«صداى اين مرد آميخته به درد و كاملاً بىحال بود، شور و التهابى در سخنانش ديده نمىشد. آبى چون شير سپيد، كفكنان در جويبار روان بود. مرد نخستين كه ميان جويبار مىشليد هيچ پاسخى نداد.
آن ديگرى به دنبال او راه مىرفت. با اين كه آب مانند يخ سرد بود و قوزكهاى آنها درد مىكرد و پاهايشان بىحس شده بود؛ هيچكدام چكمههاى خود را از پاى درنياورده بودند. در پارهاى جاها آب تا زانوان آنها بالا مىرفت. هر دو براى جستن جاى پاى استوارى به اطراف مىچرخيدند.
مردى كه به دنبال بود، روى قطعه سنگ ليزى لغزيد؛ نزديك بود بيفتد، ولى با كوشش تندى خود را رهاند، و در همانحال فرياد جانكاهى از درد و رنج برآورد. گويى مدهوش بود و سرگيجه داشت، در همان حال كه به اينسو و آنسو مىافتاد، آن دستش را كه آزاد بود دراز كرده بود، انگار در هوا پناهى مىجست؛ سپس آرام ايستاد و به ديگرى ــ آنكه به هيچوجه رويش را به عقب برنگردانده بود ــ نگريست.
اين شخص يك دقيقه تمام آرام ايستاد، گويى با خودش گفتوگو داشت. بعد فرياد برآورد:
ببين بيل، قوزك پاى من از كار افتاده...»