مؤلف: یوکیو میشیما
مترجم: غلامحسین سالمی
بخشی از متن کتاب:
«كشتىِ سياه كوچكِ بارى از دور به كوهى مىمانست. انگار دودكشها بر فرازِ آن كوه، سه خط افقى كشيده بودند كه عظمت و بزرگى را به نمايش مىگذاشت.
ساعتِ دو بعدازظهر خورشيد با تأنى پا پَس كشيد و همچون كِرمى سفيد و روشن در پيلهاى از ابرها فرو رفت.
انگار افق را فلزى آبى احاطه كرده بود كه به سياهى مىزد و با رنگِ دريا هماهنگى داشت. لحظهاى بعد، در نقطهاى از دريا، موجى سفيد و كفآلوده، چونان بالى پهن و سفيد برخاست و بار ديگر بر گسترهى دريا فرو غلتيد. چه راز و رمزى در اين كار نهفته بود؟ آيا نشانهى خاصى بود و يا نشان از بوالهوسىِ دريا داشت؟
نسيم گسترهى دريا را چين مىانداخت. مَدّ دريا آغاز شده بود؛ موجها اندك اندك اوج مىگرفتند و ساحل با شكيبايى يورشِ امواج را تاب مىآورد و كوبشِ ضربههاشان را تحمل مىكرد. خورشيد در پَسِ ابرها آرميده بود و درياى زمردگون، خشمگين و دمان مىنمود. خطِ طولانىِ سفيدى از روى دريا مىگذشت كه شرق و غرب آن را به هم پيوند مىداد، آنسان كه مثلثى غولآساى و باژگونه پديد مىآورد.
انگار مثلث به خود مىپيچيد و مىكوشيد تا خود را از سطحِ صاف و نزديكِ دريا وارهاند و به اوج بكشد. خطوط مثلِ بادبزنى در آميزهى رنگهاى سبز و سياه دريا گم مىشد...»