روایت یک خودکشی
روایت یک خودکشی

روایت یک خودکشی

نشر نگاه
قیمت: ۲,۴۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: دیوید ون

مترجم: معصومه عسکری

بخشی از متن کتاب:
«آن تابستان، همان‌طور که داشتیم از ماهیگیری برمی‏گشتیم (پدرم اسنو گوس را تروتمیز کرده بود و افراشته بود، تا ثابت کند گاهی پشتکار می‏تواند فقدان بصیرت را جبران کند) هر بار که پدرم از یک موج رد می‏شد و به موج بعدی کوبیده می‏شد، من هم که آن پشت روی عرشۀ باز و فراخ با ماهی‏های هالیبوت صید آن روزمان هم‌نشین بودم، توی هوا بالا و پایین می‌پریدم. هالیبوت‌‏ها مانند سگ‏های خاکستری، لَخت می‏‌افتادند روی عرشۀ سفید قایق و با چشمان قهوه‏ای خود امیدوارانه به من نگاه می‏کردند و من با چکش می‏زدم توی سرشان. کار من این بود که نگذارم از قایق بیفتند بیرون. آنها با آن جثۀ پت و پهن، قدرت فوق‌العاده‌‏ای داشتند و با یک دم به زمین کوبیدنِ خوب، می‏توانستند در حالی که سفیدی زیر بدنشان برق می‏زد، دو سه فوت به هوا بپرند. بین ما یک نوع تفاهم شکل گرفت: اگر آنها نمی‏پریدند توی هوا، منم سرشان را با چکش خُرد نمی‏کردم. اما گاهی اوقات، وقتی قایق تکان‏های وحشیانه می‏خورد و همگی به هوا پرتاب می‏شدیم و خون و لَزجیِ آنها سرتا پای مرا می‏گرفت، چنان آنها را می‏زدم که خودم خجالت می‏کشیدم و هالیبوت‌‏های دیگر، با آن چشم‏های قهوه‌‏ای گرد و دهان‏های درازِ با درایتشان شاهد ماجرا بودند.
وقتی از این سفرها برمی‏گشتیم، در حالی که من و پدرم ایستاده بودیم، مادرم همه چیز را وارسی می‏کرد، حتی درپوش چاه را. من با زانو داشتم روی چاله‌چوله‏‌های اسکله، بازی می‏کردم که یک‌دفعه یک موجود وحشتناک از یک قوطی قلعیِ زنگ‌زده که کناری افتاده بود، بیرون خزید. من جیغ زنان و سراسیمه عقب عقب رفتم توی آب. زود عکس‌العمل نشان داده بودم و پریده بودم عقب، و انگار افتاده بودم توی آب داغ، اما یادم نرفت چی دیده بودم. هیچ‌کس با من در مورد مارمولک‏ها حرف نزده بود و صادقانه بگویم من اصلاً خواب خزندگان را هم ندیده بودم، اما حالا در نگاه اول حس کردم آنها یک جای کارشان می‌لنگد.»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین