مؤلف: روبن فونسکا
مترجم: زهرا رهبانی
این رمان راوی دگرگونیهای سیاسی دهه ۵۰ برزیل است. بخشی از این کتاب:
«در طبقهی هشتم
مرگ سرشار از لذت، بقایای امعاواحشا و بزاق و ترشحات بدن_ ادرار و مدفوع را کنار زد _ با نفرت خود را از شر جسد افتاده بر تخت خلاص کرد، بهخصوص پس از لمس لکههای خون بر بدن.
به حمام رفت و خود را شست. یک گازگرفتگی و کمی خراش بر سینه. در جعبهی کمکهای اولیه یُد و پنبه یافت و از آن استفاده کرد.
پیراهن خود بر صندلی را، بی نگاه به مرده، بااینکه وجودش را حس میکرد، پوشید.
وقتی از آنجا رفت دیگر نگهبان نبود.»