مؤلف: جورج ساندرز
مترجم: نعیمه خالصی
داستان هنگامی رخ می دهد که آبراهام لینکلن، رییس جمهور وقت آمریکا، پسر یازده ساله اش را از دست می دهد. داستان در گورستان جورج تاون اتفاق می افتد، جایی که همه کسانی که در آن جا هستد مرگ خود را باور ندارند و در اصل قبرستان را مانند حیاط بیمارستان و خود را بیمارانی در انتظار بهبودی و بازگشت به زندگی دنیایی، می دانند. ویلی پسر یازده ساله لینکلن نیز مرگ خود را نپذیرفته و در انتظار پدر است تا او را به خانه برگرداند.
کتابی در سبک ادبیات تجربی و داستان تاریخی است که جورج ساندرز، نویسنده آمریکایی، در سال ۲۰۱۷ میلادی آن را به رشته تحریر درآورد و سپس در فوریه همان سال آن را روانه بازار کرد. ساندرز، پیش زمینه و ایده خلق این داستان از روایت پسر عموی همسرش گرفتهاست که شرح ماجرا و دیدار لینکلن از قبر پسرش را برای او بازگو میکند. بیشتر رخدادهای این رمان در مکانی به نام باردو رخ میدهد، واژهای که در آیین بودایی به معنای سرزمین میانه یا برزخ است، جایی که در آن روح میان تناسخ و مرگ است ولی با بدن جسمانی ارتباطی ندارد.
این کتاب جایزه من بوکر سال ۲۰۱۷ را کسب کرده است. این کتاب در ۱۰۰۰ نسخه چاپ شده است و ۳۷۶ صفحه می باشد.
بخشی از کتاب را با هم بخوانیم:
و من دیدم آن جایی که آن ها می خواستند مرا ببرند. من در بالای یک تپه زندگی می کردم و از آن جا می دیدم که امواج دریا به سمت داخل برمی گردند و اصلا بیرون نمی آمدند. سنگ ها به سمت بالا غلت می زدند و پایین نمی آمدند و وقتی به من می رسیدند از وسط نصف می شدند و داخل هر تکه یک دانه قرار داشت و من هر دانه را که برمی داشتم به آن آرامش و شادمانی که می-خواستم می رسیدم.